عاشقانه

تنهایی های من...

+نوشته شده در پنج شنبه 6 تير 1398برچسب:,ساعت16:54توسط MaRyAm | |

زبان درازیبرو بچ داریم میریم شمال برگشتم اپ میکنم 

جیگرتونوووووووووووبوسه

+نوشته شده در سه شنبه 1 مرداد 1392برچسب:,ساعت13:34توسط MaRyAm | |

دلم پُــــــــــر است

 

پُــــــــــر پُــــــــــر 

 

آنقــــــدر که گاهي اضافه اش 

 

از چشمانم مي چـــــکد...

+نوشته شده در پنج شنبه 13 تير 1392برچسب:,ساعت23:24توسط MaRyAm | |

عشق یعنی

عشق یعنـی مـایه قـوت قـلـب

عشق یعنـی انفجار احساسات

عشق یعنـی کم کردن فاصله ها

عشق یعنـی کلید یک رابطه ای محکم

عشق یعنـی در موفقیت هم شریک بودن

عشق یعنـی کاری کنی که راحت پیدات کنه

عشق یعنـی مثل اشرف زاده ها باهاش رفتار کنی

عشق یعنـی کسی رو داشته باشی که ازت محافظت کنه

عشق یعنـی وقتی باهاش قرار داری به خودت برسی

عشق یعنـی یک عالمه حرف رو با یه اشاره گفتن

عشق یعنـی هولش بدی تو یک مسیر درست

عشق یعنـی یه بازی که تمومی نداره

عشق یعنـی از هیکلش تعریف کنی

عشق یعنـی من وتو ما میشویم

عشق یعنـی حرفشو باور کنی

 


 

 

عشق یعنی تو حامدم

 

 

 

 

 

 

 

 

+نوشته شده در پنج شنبه 13 تير 1392برچسب:,ساعت22:9توسط MaRyAm | |

دیگ اینم بخاطر شما...

چو کنیم دیگ...

منتظر کامنتاتون هستم...

+نوشته شده در پنج شنبه 13 تير 1392برچسب:,ساعت16:19توسط MaRyAm | |

خب دیگ همه مطالب ک نباید غمگین باشه.دعوای دخترا و پسرابه بهکامنت بده

+نوشته شده در پنج شنبه 13 تير 1392برچسب:,ساعت15:34توسط MaRyAm | |

منتظر کامنت هاتون هستم

+نوشته شده در پنج شنبه 13 تير 1392برچسب:,ساعت15:25توسط MaRyAm | |

 

بــازی تمام شد...

 

تو بـردی...

 

حالا نقابـت را بردار...

 

بگذار ببینم زندگـی ام را به چه کسی باخـتم...

+نوشته شده در پنج شنبه 13 تير 1392برچسب:,ساعت13:28توسط MaRyAm | |

دردهـا فـرامـوش خــواهنـد شـد

 


امــــــا


♥♥♥ همــــدردهــا هــــــرگـــــز ♥♥♥

+نوشته شده در پنج شنبه 13 تير 1392برچسب:,ساعت13:25توسط MaRyAm | |

حکــــم اعــدام بود ...

اعدامـــی لــحظه ای مـــکث کــرد و بـــوسه ای بر طنــاب دار زد

دادســتان گفت :

صـــبر کنید آقــای زنــــدانــی این چــــه کـــاریست ؟!

زنــدانی خـــنده ای کــرد و گفت :

بیچـــاره طـــناب نــمیزاره زمـــین بیفتم


ولی آدم ها  بدجـــور زمــینــم زدن!

+نوشته شده در پنج شنبه 13 تير 1392برچسب:,ساعت13:14توسط MaRyAm | |

دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌
دوستت‌دار
م‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌
دوستت‌د
ارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌
دوست
ت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌
دوست
ت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌
دو
ستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌
دو
ستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌
دوست
ت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌
دوست
ت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌
دوست
ت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌
دوستت‌د
ارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌
دوستت‌دار
م‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌
دوستت‌دار
م‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌
دوستت‌دارم‌د
وستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌
دوستت‌دارم‌دوس
تت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌
دوستت‌دارم‌دوستت‌
دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌
دوستت‌دارم‌دوستت‌دا
رم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌
دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دو
ستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌
دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوست
ت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌
دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌د
ارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌
دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌د
وستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌

+نوشته شده در چهار شنبه 12 تير 1392برچسب:,ساعت18:11توسط MaRyAm | |

شده یه چیزی تو دلت سنگینی کنه….؟؟؟

خیلی سخته آدم کسی رو نداشته باشه…

دلش لک بزنه که با یکی درد دل کنه ولی هیچکی نباشه…

نتونه به هیچکی اعتماد کنه…

هر چی سبک سنگین کنه تا دردش رو به یکی بگه نتونه,

آخرش برسه به یه بن بست …

تک و تنها با یه دلی که هی مجبورش می کنه اونو خالی کنه …

اما راهی رو نمی بینه سرش روکه بالا می کنه آسمون رو می بینه

به اون هم نمی تونه بگه…

خبری از آسمون هم ندیده

مگه چند بار اشک های شبونش رو پاک کرده…؟!

بهش محل هم نداده

تا رفته گریه کنه زود تر از اون بساط گریه اش رو پهن کرده تا کم نیاره …

خیلی سخته ادم خودش رو به تنهایی خوش کنه اما دلی داشته باشه که مدام از تنهایی بناله…

خیلی سخته ادم ندونه کدوم طرفیه؟!

خیلی سخته ادم احساس کنه خدا اونو از بنده هاش جدا کرده …

خیلی سخته ندونی وقتی داری با خدا درددل می کنی داره به حرفات گوش می ده یا …

پرده ی گناهات اونقدر ضخیم شده که صدات به خدا نمی رسه…. ؟!

+نوشته شده در چهار شنبه 12 تير 1392برچسب:,ساعت14:8توسط MaRyAm | |

وقتي که ديگر نبود من به بودنش نيازمند شدم


وقتي که ديگر رفت به انتظار امدنش نشستم


وقتي که ديگر نمي توانست مرا دوست بدارد


من او را دوست داشتم


وقتي او تمام شد من اغاز شدم و چه سخت است ...


تنها متولد شدن


مثل تنها زندگي کردن


مثل تنها مردن ...

+نوشته شده در چهار شنبه 12 تير 1392برچسب:,ساعت14:2توسط MaRyAm | |

روی دیوار

روی سایه ایـــــ که به جا مانده از تو

چشــــم می کشم و دهانی که بخندد

به این همه تنهایی و انتـــظار ...


این خانه بعد از تو فقـــــط دیوار استـــــ

و تکه ذغالی که خطــــ می کشد

نیامدنتـــــــــ را ...

+نوشته شده در سه شنبه 11 تير 1392برچسب:,ساعت22:25توسط MaRyAm | |

تو می خواستی بشی " سنگ صبورم " ..تو شدی "سنگ" و من هنوز "صبورم"...

+نوشته شده در سه شنبه 11 تير 1392برچسب:,ساعت22:25توسط MaRyAm | |

این روزها


اگر خون هم گریه کنی


عمق همدردی دیگران با تو


یک کلمه است :


" آخـــــــی "

+نوشته شده در سه شنبه 11 تير 1392برچسب:,ساعت22:25توسط MaRyAm | |


یه روزی من بودم نفسش


ولی بعد شدم عامل تنگی نفسش



رفت سراغ یه نفس تازه...

+نوشته شده در یک شنبه 9 تير 1392برچسب:,ساعت1:6توسط MaRyAm | |

نه صدایش را نازک میکرد،ونه دستهایش را آردی ،ازکجا باید به


گرگ بودنش شک می کردم؟!


 

 

 

+نوشته شده در جمعه 7 تير 1392برچسب:,ساعت20:58توسط MaRyAm | |


مــــــن تــــــورو ذره ذره جــــــمع کـــردم....

 


حــــــق  نـــــــــداري خــــــروار خــــــروار       بـــــــــري...

 

 

 

 

 

+نوشته شده در جمعه 7 تير 1392برچسب:,ساعت14:43توسط MaRyAm | |

هـــزار بار این پهلو اون پهـــــــــــــــــــــلو میــــــــشم

فایــــــــده ای نداره این تخـــــــــــت خواب

آغـــــــوش گرم تــــــــــورو کم داره

رفتنت دلمو میلرزونه و عاشــــــــــــق ترم میــــــــــکنه

وقتــــــــــی که هرجوری شده دلت میـــــــــــــــــخواد

 منو بــــــــه یه هم آغوشی عاشــــــــــــقانه دعوت کنـــــــی

وای چـــه لذتی داره آغــــــــوش گــــــــــــــرمت

مرد من امشــــــــــــب کی رو به آغـــــــوش گرفتی؟

+نوشته شده در جمعه 7 تير 1392برچسب:,ساعت14:33توسط MaRyAm | |


تــشنگــي بـهـــانـــه بــود
! 
آب را بـا ليــوان ” تـــــو ” مــيخواسـتـــم
! ! !

+نوشته شده در جمعه 7 تير 1392برچسب:,ساعت13:34توسط MaRyAm | |

بــــه ســـلامتـــي اونــــــايي که جــــــرئت دارن وميـــگـــن: ديـــگـــه
نمـــيخـــوامـــت
نه اونـــــايـــــي کــــــه ميگـــن: ميــــــدوني تــــــو لايـــق بهـــتراز مـــنـــي
...

+نوشته شده در جمعه 7 تير 1392برچسب:,ساعت13:8توسط MaRyAm | |

 

امـشبـ هـیچـی نـمے خـوآهـم !

نـه آغـوشـتـ رآ

نـه نـوازش عـآشقـآنـه اتـ رآ

نـه بـوسـه هـآے شـیریـنتـ...

فقـطـ بـیـآ

مےخـوآهـم تـآ سحـر بـه چشـمـآن زیبــــایتـ خیـره بـمــآنـم

هـمیـن کـآفـی استـ

بـرآے آرامـش قلبـــ بــی قـرآرم

تـو فقـط بـیــآ . .
.

 

+نوشته شده در پنج شنبه 6 تير 1392برچسب:,ساعت23:6توسط MaRyAm | |

 

خانوووووووم....شــماره بدم؟؟؟؟؟؟

خانوم خوشگِله برسونمت؟؟؟؟؟؟؟

خوشگله چن لحظه از وقتتو به مــــا میدی؟؟؟؟؟؟

اینها جملاتی بود که دخترک در طول مســیر خوابگاه تا دانشگاه می شنید!

بیچــاره اصـلا" اهل این حرفـــــها نبود...این قضیه به شدت آزارش می داد

تا جایی که چند بار تصـــمیم گرفت بی خیــال درس و مــدرک شود و

به محـــل زندگیش بازگردد.

روزی به امامزاده ی نزدیک دانشگاه رفت...

شـاید می خواست گله کند از وضعیت آن شهر لعنتی....!

دخترک وارد حیاط امامزاده شد...خسته... انگار فقط آمده بود گریه کند...

دردش گفتنی نبود....!!!!

رفت و از روی آویز چادری برداشت و سر کرد...وارد حرم شدو کنار ضریح

نشست.زیر لب چیزی می گفت انگار!!! خدایا کمکم کن...

چند ساعت بعد،دختر که کنار ضریح خوابیده بود با صدای زنی بیدار شد...

خانوم!خانوم! پاشو سر راه نشستی! مردم می خوان زیارت کنن!!!

دخترک سراسیمه بلند شد و یادش افتاد که باید قبل از ساعت ۸ خود را

به خوابگاه برساند...به سرعت از آنجا خارج شد...وارد شــــهر شد...

امــــا...اما انگار چیزی شده بود...دیگر کسی او را بد نگاه نمی کرد..!

انگار محترم شده بود... نگاه هوس آلودی تعـقــیبش نمی کرد!

احساس امنیت کرد...با خود گفت:مگه میشه انقد زود دعام مستجاب

شده باشه!!!! فکر کرد شاید اشتباه می کند!!! اما اینطور نبود!

یک لحظه به خود آمد...

دید چـــادر امامــزاده را سر جایش نگذاشت
ه

 

+نوشته شده در پنج شنبه 6 تير 1392برچسب:,ساعت22:42توسط MaRyAm | |

 

نمی فهمم

وقتی به نماز می ایستم

من ، تو را می خوانم… ؟!

یا تو ، مرا می خوانی …. ؟!

فقط کاش که عشق مان دو طرفه باشد . .

 

+نوشته شده در پنج شنبه 6 تير 1392برچسب:,ساعت22:26توسط MaRyAm | |

 

♥کـ ـآشـ مـــــے شـ ـد ...


یکــ لحظـ ـهـ جآیمــآنـ رآبآ همـ عوضـ کنیمـ ...


شآیـد تُــ میفهمیدے چهـقـدر بے انصآفے .


و منـ مـــــے فهمیـ ـدمـ چـ ـرآ

 

+نوشته شده در پنج شنبه 6 تير 1392برچسب:,ساعت22:18توسط MaRyAm | |


وقتی در آغوشم بود چشمانش را بست نمیدانم از

 

احساس زیاد بود یا خودش را در آغوش دیگری

تصور میکرد...!

+نوشته شده در پنج شنبه 6 تير 1392برچسب:,ساعت18:5توسط MaRyAm | |


میدانی ...

 


به رویت نیاوردم ... !

 


از همان زمانی كه جای " تو " به " من " گفتی :
"شما"


فهمیدم پای " او " در میان است ...

 

 

+نوشته شده در پنج شنبه 6 تير 1392برچسب:,ساعت15:3توسط MaRyAm | |

در جلسه امتحانِ عشق
من مانده‌ام و یک برگۀ سفید!
یک دنیا حرف ناگفتنی و یک بغل تنهایی و دلتنگی..
درد دل من در این کاغذ کوچک جا نمی‌شود!
در این سکوت بغض‌آلود
قطره کوچکی هوس سرسره بازی می‌کند!
و برگۀ سفیدم عاشقانه قطره را در آغوش می‌کشد!
عشق تو نوشتنی نیست..
در برگه‌ام، کنار آن قطره، یک قلب می‌کشم!
وقت تمام است.
برگه‌ها بالا..

+نوشته شده در چهار شنبه 5 تير 1392برچسب:,ساعت20:55توسط MaRyAm | |

نمی دانم دوستش دارم یا نه ؟
با هم قدم میزنیم
با هم میخوابیم
دلم که میگیرد ، آغوشش را باز می کند و بر گونه هایم بوسه میزند
اما نمی دانم دوستش دارم یا نه ؟ تنهاییم را . . .

+نوشته شده در چهار شنبه 5 تير 1392برچسب:,ساعت18:15توسط MaRyAm | |